استاد تار , تبریز , بزرگداشت بیگجه خانی " />

ناگفته هایی از زندگی نابغه موسیقیایی ایران/

هنرمند تبریزی: بزرگداشت استاد بیگجه خانی بزرگ ترین آرزوی من است

تبریز - ایرنا - اکبر شکوئی بناب، از جمله چهره های درخشان موسیقی ایرانی در تبریز می باشد که بزرگ ترین آرزویش، برگزاری آئین بزرگداشت در شان و منزلت مرحوم استاد غلامحسین بیگجه خانی است.
شکوئی به رغم مهارت تام در نوازندگی تار ایرانی، با شکسته نفسی و تواضع تمام می گوید: البته من هیچ ادعایی مبنی بر نوازندگی ندارم.
شکوئی که بسیار شیرین سخن و شوخ طبع است، در گفت و گو با خبرنگار ایرنا، خودش را این گونه معرفی می کند: متولد اول مرداد 1333 شمسی در شهر بناب هستم، ولی خیلی زود به تبریز مهاجرت کردیم(شش سالگی). از طرف پدری، مراغه ای و از طرف مادری بنابی ام. ابتدایی را در مدرسه خیابانی تبریز خواندم و پس از سه سال حضور در دبیرستان نظام از آنجا فرار کردم و در دبیرستان طالقانی (منصور سابق) ریاضی خواندم.
من نوازندگی ساز را از زمان مرحوم ارمغانی آغاز کرده ام، البته پدرم موافق تار نبود، اما حساب کنید که من در داخل رختخوابم هم با تار مشغل بودم و با آهنگ 'شادی' آقای شریف، خودم را مشغول می کردم.
هشت سالم بود، وقتی مرا به عروسی های آن زمان می بردند، به رغم صغر سن، با شنیدن تار مرحوم 'شولان' از خود بیخود می شدم.
پدرم خیلی جوان فوت کرد و من کلاس های ویولون را پس از چهار سال آموزش مداوم و در شرایطی که به جاهای خوبی رسانده بودم، ترک کردم.
وارد دبیرستان نظام شدم و در آنجا هم عضو انجمن موسیقی بودم.
بعدا در اداره بهداری استخدام شدم و در حین خدمت نیز کارشناسی خواندم.
مشروح این گفت و گو را در سطرهای زیر بخوانید؛
-س: از چندسالگی واد عالم موسیقی شدید؟
-ج: از 15 سالگی پیش مرحوم استاد ارمغانی که در 'نوبار قاپیسی' هنرکده داشت، ویولون نواختم. چون در آن زمان تار را تقبیح می کردند، پدرم موافق تارنوازی من نبود و می گفت ابزار موسیقیایی شیک و جدیدی به نام ویولون آمده که بهتر است آن را بنوازی.
-س: و شما به توصیه پدر عمل کردید؟
-ج: بعد از مرگ پدر که جوانمرگ شد، باز به دنبال تار رفتم. در آن زمان آموزشگاه موسیقی به شکل امروزی در تبریز نبود و آقای 'عذاری' نیز بسیار کهنسال بود.
-س: چگونه با استاد بیگجه خانی آشنا شدید؟
-ج: من از طریق تلویزیون و اهالی موسیقی با پنجه طلایی استاد بیگجه خانی آشنا شدم. البته در آن زمان کار تدریس، سینه به سینه و ادراکی بود و شیوه های مدون آموزش موسیقی خیلی رواج نداشت. مثلا دانشجویان هنر دانشگاه تهران، نواختن های استاد بیگجه خانی را به نظاره می نشستند و هر کس به فراخور حالش از این خرمن، خوشه ای می چید و چیزی یاد می گرفت.
-س: نحوه یادگیری شما از مرحوم استاد بیگجه خانی چگونه بود؟
-ج: من از استاد بیگجه خانی بین 15 تا 20 پیش درآمد به صورت جسته و گریخته یاد گرفته ام و تاکید می کنم که کوچک ترین ادعایی مبنی بر شاگردی وی ندارم. سه ردیف ماهور و چهارگاه و شور را نیز در خدمت استاد داود آزاد در سال های 1364 و 1365 در تبریز فرا گرفته ام.
-س: نخستین کنسرت تان کی برگزار شد؟
-ج: نخستین کنسرتی که در آن تار نواختم، مهر ماه سال 1368 شمسی، به همت آقایان ودود مظهری و استاد جدی به مناسبت میلاد پیامبر اکرم (ص)، بازگشت آزادگان و نکوداشت استاد شهریار در سالن فتح خیبر تبریز با حضور چهار هزار تماشاگر بود که توسط صدا و سیما برگزار شد. قرار بود برنامه سه روزه باشد، اما به دلیل استقبال گسترده مردم 10 روز به طول کشید و هر روز اجرای کنسرت نیز سالن محل برگزاری پر می شد؛ این نخستین کنسرت بعد از انقلاب در تبریز بود.
-س: چگونه شد که به تهران رفتید؟
-ج: سال 1370 آقای محسن نوربخش، از خوانندگان جوان و شاگردان بسیار مستعد استاد شجریان، 6 نفر را از شش استان کشور برای اجرای برنامه در دانشگاه تهران به مناسبت دهه فجر در گروه موسیقی 'مولوی' دعوت کرد؛ من در آن کنسرت، پیش درآمد استاد بیگجه خانی را که از قبل آماده کرده بودم، نواختم؛ بعد از آن 2 سال به مناسبت دهه فجر از دوازدهم تا بیست و دوم بهمن زیر نظر استاد فرهمند و در قالب گروه 'مولوی' در دانشگاه تهران برنامه اجرا کردیم.
-س: پرداختن جدی به موسیقی در طول تمام این سال ها ادامه داشت یا انقطاعی نیز حاصل شد؟
-ج: بعد از سال 1372 به دلیل بزرگ شدن دخترانم و شرایط خاص زندگی، بیشتر در محافل موسیقیایی و انجمن ادبی تبریز موسیقی نواختم و در کنسرت ها حضور نداشتم. مهم ترین مشوق من در این سال ها، مرحوم استاد عبدالله واعظ بود که چهارشنبه ها، جلسه تفسیر حافظ و سه شنبه ها نیز مثنوی خوانی داشت و من بعد از هر برنامه نیز می نواختم؛ تا پنجم خرداد 1379 که استاد به دیار حق شتافت، من نیز پای ثابت جلسات حافظ و مثنوی خوانی بودم – البته آقای شکوئی شکسته نفسی می کند و می گوید که کفش جفت می کردیم !!!.
-س: آن جلسات چه وضع و ترتیبی داشت؟
-ج: همه فرهیختگان تبریز در آن جلسات حضور می یافتند و شرکت در آن برای من نیز افتخاری بود؛ آقایان دکتر عباسعلی رضایی، جمالی شبستری، هریسچی و قیطانچی، طباطبایی مجد و صدها عنوان و نام دیگر از سراسر ایران در این جلسات حضور می یافتند.
-س: در این مدت تدریس نیز کردید؟
-ج: از سال 1372 تا 1374 در آموزشگاه موسیقی 'آوای شهریار' که زیر نظر آقای خسرو نژادآریا اداره می شد، به مدت دو سال کلاس آموزشی نیز داشتم. پس از آن حدود 10 سال موسیقی به شکل حرفه ای را کنار گذاشتم.
-س: چگونه به محفل استاد بیگجه خانی راه یافتید؟
-ج: در مقطعی که اوج هنرمندی و هنرنمایی آقای بیگجه خانی بود، به طریقی به محفل وی راه پیدا کردم. در آن زمان غیر از آقای آشتیانی و قبل از وی هم آقای عذاری (استاد آقای آشتیانی)، کسی تار {ایرانی} در تبریز آموزش نمی داد. داستان از این قرار بود که در سال 1356 من به موسسه 'حفظ و اشاعه موسیقی سنتی تبریز' در محله گلباد که موسیقی ایرانی، آموزش می داد، رفتم و آقای آشتیانی که انسان بسیار صادقی است، چون مهارت مرا در ویولون و نت دید، گفت که با من عقب می مانی، برو اتاق دیگر با آقای بیگجه خانی شروع کن. من تا اسم آقای بیگجه خانی را شنیدم، ناخواسته و از شادی، چشم هایم پر اشک شد.
-س: نخستین برخورد مرحوم استاد بیگجه خانی با شما چگونه بود؟
-ج: آقای بیگجه خانی رو به من کرد و گفت آقا می دانی که من نت درس نمی دهم؛ اکنون من آهنگی را می نوازم و تو باید با صدای دست هایت آن را تقلید و دنبال کنی. استاد رنگی را نواخت و من نیز با کف زدن، همراهی کردم. استاد بیگجه خانی پسندید و گفت یک عدد تار بخر و دوشنبه ها برای آموزش پیش من بیا. این روال سه ماه طول کشید؛ من از پیش درآمد اصفهانی، نی داوود، با استاد آغاز کردم. چون آشنایی با پرده های ویولن داشتم و پرده ها را درست می گرفتم، آغاز کار راحت بود.
-س: بعد چه اتفاقی افتاد؟
-ج: بعد از سه ماه دیدم استاد بیگجه خانی پیدایش نیست، پرسیدم استاد کجاست، گفتند به جشن هنر شیراز رفته و یک سال نیست. استاد بیگجه خانی در آن سه ماه پیش درآمدهای اصفهان و بیات ترک را به من گفته بود و من در آن یک سالی که استاد در تبریز نبود، با همین ها گذران کردم. بعد از آن نیز انقلاب به پیروزی رسید و من تازه بعد از گذشت یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، موفق شدم بار دیگر استاد بیگجه خانی را پیدا کنم.
-س: در آن زمان استاد بیگجه خانی کجا زندگی می کرد؟
- ج: در آن زمان در خیابان شهریار شهرک ولیعصر در مجتمع مسکونی صدا و سیما، به استاد بیگجه خانی و استاد سلیمی، هر کدام یک واحد آپارتمانی داده بودند که آنجا سکونت داشتند. من به آقای بیگجه خانی گفتم که استاد من یک دوربین فیلمبرداری خریده ام. در آن زمان با آقای پایاب و برادرش خسرو که او نیز در زمینه تئاتر فعال است، به شکل خودجوش و از روی ذوق شخصی به این فکر افتاده بودیم که با سه چهار تن از اساتید بنام فرهنگ و هنر مصاحبه کنیم و فیلم برداریم. در آن زمان فیلم ها صامت و سه دقیقه ای بود و باید می رفت و در آلمان ظاهر می شد. میکس صدا روی فیلم نیز در آن سال ها کار بسیار پرمشقتی بود که آقای پایاب با ظرافت تمام از عهده اش بر می آمد و انجام می داد.
-س: واکنش آقای بیگجه خانی به پیشنهاد شما چه بود؟
-ج: وقتی به آقای بیگجه خانی گفتم که می خواهیم از شما مصاحبه و فیلم تهیه کنیم، وی که در آن روزها حوصله نداشت و در آن فضای انقلابی شان و منزلتی برایش قایل نبودند، گفت من حوصله این کارها را ندارم. بخصوص اینکه از خانه های سازمانی صدا و سیما نیز بیرونش کردند و مجبور شد به منزل خودش در کوچه سنجران برگردد؛ البته خانه که چه عرض کنم، یک اتاق در پایین و اتاق دیگری در طبقه بالا بود؛ استاد بیگجه خانی وقتی اصرار مرا دید، گفت بیا آنجا (سنجران) و وقتی من تار می زنم شما هم فیلم ات را بردار. اولین فیلم سه دقیقه ای را که ما در منزل اصلی استاد در سنجران برداشتیم، باز هم کار متوقف شد. بعد از آن استاد را با خودروی ژیانم به منزلم در کوی لاله می بردم، صحبت می کردیم و من به محض ورود استاد، ضبط را روشن می کردم تا صحبت ها و آهنگ های وی را ضبط و ثبت کنم.
-س: اکنون آن نوارها را دارید؟
-ج: آن نوارها را استاد داود آزاد از من گرفت و برد و در جواب حرف های من مبنی بر اینکه صدای این نوارها مبهم است و به درد نمی خورد و حاوی آموزش های استاد بیگجه خانی برای من است، گفت که تو کاری نداشته باش.
-س: شما خودتان را شاگرد استاد بیگجه خانی می دانید یا نه؟
-ج: اینکه عده ای می گویند من شاگرد استاد بیگجه خانی هستم، اصلا این طور نیست. من حداکثر 20 پیش درآمد با استاد کار کردم؛ من این افتخار را داشتم که 7 سال تمام و به شکل مداوم پرستاری استاد را تا دم مرگ کنم. در بمباران 1365 شمسی وقتی دشمن بعثی ترمینال قدیم تبریز را که در فاصل اندکی از سنجران قرار دارد، زد، رفتم منزل استاد و دیدم متکا را جلوی تارش گذاشته تا سپر باشد.
حساب کنید در چنین حال و هوایی که فضای رعب و وحشت بر شهر حکمفرماست از استاد بیگجه خانی بخواهی که دنباله بیات ترک را برایت درس بدهد و من هرگز چنین جسارتی نکردم؛ استاد هر وقت حوصله داشت، چیزهایی می گفت و من تا به امروز با آن آموخته ها و داشته ها، گلیم خودم را از آب بیرون کشیده ام.
-س: بالاخره شما آن آموزش ها را شکلی از کلاس درس به حساب می اورید یا نه؟
-ج: 100 درصد، اما به هر حال آموزش به شکل کلاسیک و شناخته شده نبود و بریده بریده به مدت چهار سال از محضر استاد بیگجه خانی کسب فیض کردم. استاد ساعت 17 عصر فانوس به دست می گرفت و می گفت که در تاریکی شب جلوی چشمانش را نمی بیند. بعدا من از اداره بهداشت، برای حضور در کلاس درس استاد، مرخصی ساعتی می گرفتم. ما فیلم ها را برای خودمان گرفتیم و هیچ تصوری از اینکه این فیلم ها بعدا چه منبع تصویری ارزشمندی از حیات استاد بیگجه خانی خواهد بود، نداشتیم.
-س: وقتی استاد بیگجه خانی درگذشت شما کجا بودید؟ پس از مرگ استاد چه اتفاقی افتاد؟
-ج: آن روزها و سال ها گذشت تا اینکه استاد 24 فروردین 1366 شمسی چشم از جهان فروبست. خوشبختانه در آن تاریخ استاد داریوش پیرنیاکان و استاد قیطانچی در تبریز حضور داشتند، اما بتول خانم، همسر استاد گفت که بنده مانند پسر آقای بیگجه خانی هستم و من برای شناسایی و تحویل جسد به سردخانه رفتم. آقای دکتر پورخامنه ای نیز که از دوستان من و طبیب معالج استاد بود، آمد.
خانم استاد می گفت مراسم تدفین استاد به سادگی و در اسرع وقت انجام گیرد، اما آقای قیطانچی گفت چنین چیزی امکان ندارد؛ من نیز با بیان اینکه آقای شجریان و دیگر اساتید می خواهند به مراسم ختم بیایند، بتول خانم را راضی کردم که از ایده خود دست بردارد؛ مرحوم جواد آذر از نخستین کسانی بود که از تهران آمد. استاد شجریان نیز چون خارج از کشور بود، دسته گل فرستاده بود. البته استاد شجریان در مراسم چهلم استاد بیگجه خانی شخصا حضور داشت و بر سر قبر استاد آواز خواند. در مراسم تشیع و تدفین همه بزرگان عرصه هنر و موسیقی آمده بودند.
-س: فیلم های ضبط شده از استاد بیگجه خانی را چه کردید؟
-ج: من فیلم های تهیه شده از استاد را همین طور پیش خود نگه داشتم و به کسی ندادم. سال بعد از مرگ استاد بیگجه خانی، استاد شجریان به مکتب استاد عبدالله واعظ آمده بود. من زندگی ام از این مکتب آغاز شده است. استاد شجریان و استاد واعظ در آن دیدار 6 ساعته در یک اتاق باهم اختلاط کردند. بعد از آن دیدار بود که استاد شجریان پیام تاریخی خود با مضمون '... من خاکپای مردم ایرانم ...' را به آقای جهاندار داد.
-س: از دیدار استاد شجریان با مرحوم واعظ چیزی در خاطر دارید؟
- ج: در آن دیدار یکی از همراهان استاد شجریان از قول استاد گفت که شما فیلمی از استاد بیگجه خانی دارید و آقای شجریان علاقه مندند آن را رویت کنند و من نیز با وجود اینکه فکر می کردم فیلم ما چیز آبرومندانه ای نیست، آن را به همراه یک دستگاه آپارات به همراه استاد شجریان تقدیم کردم. استاد شجریان آن قدر انسان دقیقی است که بعد از یک هفته آپارات و فیلم را توسط یکی از مسافران تبریز به من بازگرداند.
-س: سرانجام فیلم چه شد
-ج: بعد از آن فیلم آپاراتی تهیه شده از استاد بیگجه خانی به مدت بیش از 20 سال در نزدم من ماند تا این اواخر که تلگرام رایج شد، آقای محمود مونسی تلاش زیادی برای پارازیت گیری فیلم آپارات کرد که نتیجه مطلوب هم نداد و فیلم از کیفیت افتاد. البته من بعد از 30 سال با دیدن فیلم در فضای مجازی و انتشار آن خوشحال شدم. این فیلم را سه ماه نیز فقط به خاطر تماشای افشاریه استاد بیگه خانی، به آقای آزاد امانت دادم.
فیلم تهیه شده توسط من و دوست عزیزم از استاد بیگجه خانی در دهه 1360 شمسی، 25 دقیقه است که با لحاظ میکس صدا از 10 فیلم سه دقیقه ای تشکیل شده است. آقای پایاب در مقام فیلمبردار این فیلم ها در آن زمان، برای ثبت و ضبط دقیق حرکات انگشتان استاد بیگجه خانی، تلاش طاقت فرسایی را متحمل شد.
-س: در محضر استاد بیگجه خانی با چه کسانی آشنا شدید؟
-ج: من هیچ ادعایی مبنی بر شاگردی استاد بیگجه خانی ندارم، هر چند یار و مونس استاد در سال های آخر عمر ایشان بودم و مرحوم آقای جبار جباری، استاد جمشید علیزاده، مرحوم استاد لطفی، استاد حسین علیزاده، استاد فرهاد فخرالدینی و خیلی های دیگر را در همان خانه ساده و محقر استاد در کوی سنجران دیدم و افتخار آشنایی پیدا کردم.
-س: کار فیلمبرداری تان در مورد شخصیت های فرهنگی دیگر نیز ادامه یافت؟
-ج: البته در آن زمان بنا داشتیم کار فیلمبرداری از بزرگان و زعمای فرهنگ و هنر تبریز را ادامه دهیم. بر همین اساس نیز به واسطه ارتباطی که دایی ام با مرحوم استاد شهریار داشت، در مرحله دوم فیلمبرداری به منزل ایشان رفتیم. چون در این مرحله در کار فیلمبرداری اندکی پخته تر و خبره تر شده بودیم، فیلم استاد شهریار بسیار زیبا از آب درآمد.
-س: آن فیلم را دارید؟
-ج: مجموعه فیلمبرداری از استاد شهریار نیز شامل 11 حلقه فیلم به مدت 35 دقیقه بود. روز فیلمبرداری آخرین قسمت از استاد شهریار، در سر خیابان مقصودیه، ظرف چشم به هم زدنی خودم را ولو در زمین دیدم. نگو چند دقیقه قبل از آن مرحوم آیت الله قاضی طباطبایی را ترور و شهید کرده اند و ما نیز بی خبر از همه جا و دوربین به دست وارد فضای انقلابی و هیجانی خیابان امام شده ایم.
-س: بعد چه اتفاقی افتاد؟
-ج: دوربین فیلمبرداری آقای پایاب در کسری از دقیقه خرد شد. کارت هایمان را بیرون آوردیم که ما کارمند تراکتورسازی هستیم. البته در آن فضا، حق با آنان بود. آن بند گان خدا فکر می کردند ما آمده ایم از عوامل ترور فیلم تهیه کنیم. یک حاج آقایی بود که بسیار انسان فهمیده ای بود و از توضیحات ما قانع شد. او خطاب به ما گفت دوربین تان که شکسته شد آن دیگر هیچ. فیلم را هم همین جا آتش بزنید و آقای پایاب نیز از ترسش بدون هیچ حرف و حدیثی فیلم را آتش زد. آن فیلم حاوی نکات ظریفی از خاطرات و صحبت های استاد شهریار بود که همه از بین رفت.
-س: بزرگ ترین آرزویتان چیست؟
-ج: کاش نهادهای متولی فرهنگی سه دهه بعد از درگذشت استاد بیگجه خانی که به دلیل فضای خاص آن سال ها و جنگ، در سکوت گذشت، مراسم بزرگداشت و نکوداشتی در شان مقام هنری و موسیقیایی وی برگزار کنند.
-س: نظرتان درباره استاد داود آزاد چیست؟
-ج: من بعد از درگذشت استاد بیگجه خانی، دو سال نیز با استاد داود آزاد کار کردم. آقای آزاد، خلف شایسته و بحق استاد بیگجه خانی و از بی ادعاترین اساتید موسیقی ایرانی است که مضراب های استاد را با تعهد و مسئولیت پذیری کامل اجرا می کند. آقای محمود نامداری نیز که از شاگردان آقای آزاد است، با جدیت مسیر استاد بیگجه خانی را دنبال می کند.
-س: بخواهید استاد بیگجه خانی را توصیف کنید؟
-ج: در مورد مظلومیت، مناعت طبع و بزرگی استاد بیگجه خانی هر چه بگویم، کم گفته ام. در آن زمان – دهه 1360 – ثروتمندان بزرگی در این شهر بودند، اما دریغ از یک آبگرمکن که برای استاد بخرند. آن مرحوم تا آخر عمرش فانوس به دست به حمام 'یخچال' – در خیابان فلسطین – رفت و آمد کرد. حالا این را مقایسه کنید با روزهایی که به گفته خودش با دو عدد فایتون به دنبالش می آمدند و این طرف و آن طرف فایتون را هم چراغ می گرفتند. استاد خودش تعریف می کرد که من یک طرف فایتون و فرنام ( استاد محمود) طرف دیگر فایتون می نشستیم و با عزت و احترام ما را به برنامه می بردند.
استاد بیگجه خانی می گفت که 30 سال آفتاب ندیده ام – بس که استاد در برنامه های مختلف به ویژه عروسی ها تمام شب را تار نواخته بود و فولاد آبدیده شده بود. آقای عبدلی که تز دکترای خود را درباره استاد بیگجه خانی نوشته، یک بار به من تلفن زد و گفت که اگر صدا وسیما یک صحنه از صحنه هایی را که شما از تارنوازی استاد ضبط کرده اید، ضبط می کرد، برای عالم موسیقی بس بود.
مصاحبه از: عزیزی راد
518

نظر خود را ثبت کنید