شهدای حرم , شهید فریدون احمدی , ما و شهدا " />

لبخندی که لرزه بر دل دشمن انداخت

  • تاریخ انتشار : 1397/6/24 ساعت : 09:13 - 5 سال قبل
  • از گروه : استان ها
  • زیرگروه : سایر
کرمانشاه - ایرنا - شهید «فریدون احمدی» چهاردهمین شهید مدافع حرم از استان کرمانشاه است که در راه دفاع از حریم کبریایی اهل بیت (ع) به درجه رفیع شهادت نائل آمد، شهیدی که در هنگام اسارت، لبخندش لرزه بر دل دشمنان انداخت.
به گزارش ایرنا، با آغاز جنگ تکفیری های داعش علیه مردم و دولت های عراق و سوریه و حضورشان در نزدیکی مرزهای کشورمان، این گروهک تروریستی عملا زنگ خطری برای جمهوری اسلامی ایران بود.
آن روزها تکفیری های داعش با حمایت آمریکا و اسرائیل دنبال آن بودند که به مرزهای ایران نیز تجاوز کنند اما شیرمردان ایران و مدافعان حرم اجازه نزدیک شدن به مرزهای کشورمان را به این جنایتکاران ندادند.
مدافعان حرم داوطلبانه پای در میدان نهادند و از حریم مرزهای ایران دفاع کردند، آنان از جان خود گذشتند تا چشم طمع حرامی های داعش بخشکد و دستان پلیدشان از آب و خاک این سرزمین دور بماند.
شهید فریدون احمدی یکی از همین شیرمردانی بود که برای دفاع از حریم اهل بیت و حفظ امنیت کشور به نبرد با تکفیری های داعش پرداخت و سرانجام به آرزوی خود که شهادت بود نائل آمد.
فرزندان این شهید والامقام، «کوثر» و «جواد» احمدی در گفت و گو با خبرنگار ایرنا، از خاطرات روزهای شیرین با پدر بودن گفتند، از روزهایی که پدر مثل شیر پشتشان بوده و امروز آن ها نیز همین صلابت را از او به ارث برده اند.

** پدرم سنگ صبورم بود
کوثر احمدی دختر شهید فریدون احمدی در ابتدای این گفت و گو، پدرش را سنگ صبورش معرفی می کند و می گوید: من هر وقت می خواستم با کسی درد دل کنم با پدرم این کار را انجام می دادم، به او بسیار نزدیک بودم و رابطه ما فراتر از رابطه پدر و دختر بود.
وی ادامه داد: پدرم ما را به گونه ای تربیت کرده بود که هر مشکلی برایمان پیش می آمد به او مراجعه می کردیم و از پدر کمک می خواستیم، او هم به بهترین شکل ما را کمک می کرد.
دختر شهید احمدی از اعزام پدرش به سوریه هم گفت و افزود: بعد از اینکه چند سال پیش مانع رفتنش به سوریه شدیم در دفعه آخر وی ماجرای رفتنش را مخفی نگه داشت تا کارهای اعزامش درست شود و آن زمان بود که ابتدا به مادرم موضوع را اطلاع داد. من وقتی مادرم را چند روزی گرفته و پریشان دیدم با اصرار از او خواستم علت ناراحتیش را بگوید و آنجا بود که موضوع رفتن پدر را متوجه شدم.
وی یادآوری کرد: وقتی با پدرم صحبت کردم و خواستم از رفتن منصرفش کنم او برای اینکه دلم آرام بگیرد گفت؛ در عملیات ها شرکت نمی کند و تنها در پشت جبهه به مداوای مجروحان می پردازد، چون پدرم دوره های پزشکی را طی کرده بود.
وی ادامه داد: پدرم حدود 37 روزی در سوریه بود و در این مدت تقریبا یک روز در میان با هم صحبت می کردیم و ارتباط داشتیم و یادم می آید همیشه به من تاکید می کرد که مواظب مادرم باشم و او را تنها نگذارم چون حدود یکسال پیش ازدواج کرده بودم.
احمدی از لحظه ای که خبر اسارت پدر را به او دادند هم سخن گفت، لحظه ای که تلخی آن را هنوز هم احساس می کند.
وی گفت: بعد از اینکه ارتباط ما با پدر سه چهار روزی قطع شد خبر اسارت پدرم را دادند، اسارتی که در آن به پدر بسیار سخت گذشت به گونه ای که وزنش از حدود 110 کیلو به 60 کیلو تقلیل پیدا کرده بود.
دختر شهید احمدی در خصوص نحوه برقراری ارتباط با پدرش نیز گفت: بعد از مدتی، پدرم با فرد زندانبان که او را حاجی بابا صدا می زدند توانست ارتباط برقرار کرده و وی را متقاعد کند به وسیله گوشی و از طریق شبکه های اجتماعی برای ما صوت و عکس ارسال می کرد که همین باعث شده بود دل ما آرام بگیرد.
وی همچنین از روز قطع ارتباط با پدر می گوید: 15 بهمن سال 95 بود که ارتباط ما با پدر قطع شد، بعد از چند ماه خبر آمد که یکی از همرزمان پدر موفق شده از دست داعش فرار کند و متعاقب آن عده ای از اسرا را نیز مبادله کرده اند و همین دلمان را قرص تر از قبل کرد که حتما پدرم هم جزو اسرای مبادله شده است اما صد افسوس که اینگونه نبود.
احمدی افزود: تقریبا اواسط خرداد سال 96 که عمویم برای پیگیری کارهای پدر به تهران رفته بود و آن جا خبر شهادتش را دادند تا امیدهای ما به ناامیدی تبدیل شود.
دختر شهید احمدی در پایان گفت: پدرم یکی 2 سال پیش از اعزام به سوریه عنوان کرده بود که من حداکثر تا 2 سال دیگر بیشتر زنده نیستم، این حرفش ابتدا همه ما را ناراحت کرد اما الان که به آن روزها فکر می کنم می بینم که پدر جزو مقربان درگاه خداوند بود، او بهترین روزی ها که شهادت است نصیبش شده بود و خوشحالم که به آرزویش رسیده است.

** پدرم به اسم ماموریت در تهران راهی سوریه شد
جواد احمدی پسر شهید فریدون احمدی نیز در گفت و گو با ایرنا، می گوید: بعد از اینکه یکبار به خاطر مخالفت ما از رفتنش به سوریه جلوگیری شد برای بار دوم به اسم ماموریت و کار اداری در تهران راهی سوریه شد تا به خاطر اعتقاداتش با دشمن بجنگد.
وی در ابتدای گفت و گوی خود، پدرش را فردی صبور، خوش اخلاق و مهربان توصیف کرد و گفت: پدرم شجاع بود و در عین حال مهربان، به گونه ای که هرگز لبخند از روی لبش پاک نمی شد.
پسر شهید احمدی ادامه داد: پدرم در خوش اخلاقی زبانزد بود و در 20 سالی که همراه با وی بودم هرگز عصبانیتش را ندیدم، او بهترین دوست من و خواهرانم بود.
وی، ولایت مداری و عمل به توصیه های رهبری را از دیگر خصوصیات پدرش عنوان می کند و می گوید: قبل از عملیاتی که منجر به اسارت پدرم شد یکی از همرزمانش از وی کلیپی تهیه می کند و در آن از پدرم می پرسد، چه خبر؟ پدرم پاسخ «جانم فدای رهبر» به او می دهد.
پسر از هنگام رفتن پدر به سوریه برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) نیز سخن گفت و افزود: روز 28 بهمن سال 94 بود که پدرم گفت قرار است برای یک ماموریت عازم تهران شود، وقتی به تهران رسید با ما تماس گرفت و گفت ماموریت او در سوریه است و قصد رفتن به این کشور و مبارزه با داعش را دارد.
جواد که خود نیز از طریق پایگاه های بسیج پیش از پدر قصد رفتن به سوریه را داشته است، ادامه داد: وقتی از پدرم پرسیدم که چرا می خواهی به سوریه بروی؟ پاسخش این بود که خودت چرا می خواستی بروی؟ و من همانجا بود که نتوانستم چیزی بگویم.
وی همچنین از رشادت پدرش نیز سخن گفت و اینکه چگونه در اسارت موفق شده یکی از عملیات های مهم دشمن را لو بدهد تا کوردلان زمان نتوانند به خواسته و هدف خود برسند.
پسر شهید احمدی گفت: پدرم در مدتی که آن جا اسیر بود توانسته بود مقداری زبان عربی یاد بگیرد و در حین گفت و گوی تروریست‌ها متوجه می شود که قرار است بیمارستانی را داخل شهر حلب بمباران کنند از همین رو با گوشی موبایل حاجی بابا همان زندانبان پیر و با زبان کردی موضوع را به ما اطلاع داد و ما هم ماجرا را به تهران گزارش کردیم تا از این عملیات که قرار بود چند روز دیگر انجام شود جلوگیری گردد.
پسر این شهید والامقام یادآور شد: پدرم بسیار شجاع بود، شجاعتی کم نظیر که باعث شد در لحظه اسارت لبخند معناداری بر لب داشته باشد، لبخندی که لرزه بر اندام و دل دشمن انداخت.
وی اضافه کرد: پدرم در تاریخ 29 آذر 92 در عملیات خان طومان به اسارت تکفیری های داعش درآمد، در روز 15 بهمن 95 و همزمان با سالروز ولادت حضرت زینب (س) شهید شد، روز 12 خرداد 96 خبر شهادتش را به ما دادند.
پسر شهید احمدی در پایان چشم انتظاری 14 ماهه برای بازگشت پدر را سخت ترین دوران و روزهای زندگی خود می داند و می گوید: از رفتن پدر ناراحتم اما اینکه توانست به آرزویش برسد دلم را آرام می کند، شهادت حق پدرم بود و جز روزی شهادت اگر نصیبش می شد باید ناراحت می شدم.
از شهید فریدون احمدی 2 فرزند دختر به نام های کوثر و زهرا و یک فرزند پسر به نام جواد به یادگار مانده است.
استان کرمانشاه در راه دفاع از حریم اهل بیت (ع) 15 شهید را تقدیم اسلام کرده است.
گفت و گو از مسعود اسماعیلی
7458/8066

نظر خود را ثبت کنید