سیاوش دیهیمی , استاد تار , موسیقی همدان " />

سور و سوگ 'سیاوش' بر موسیقی همدان

همدان- ایرنا- به یاد روزهای خوش و ناخوش دیروز و امروز چنگ بر تار می کشد و در سور و سوگی بر موسیقی همدان زیبا می نوازد و می تراود؛ سیاوش ...
با صدایی جوانتر از سیما به استقبالم می آید؛ مهربان تر از آنچه فکرش را می کردم و با صفا و صمیمی تر از آنچه می پنداشتم ... .
با احوالپرسی و خوش آمد گویی کوتاه اما صمیمی به درون دعوتم می کند. دیدن سازش گوش دلم را به نوازش می گیرد، گاهی نیازی نیست صدای ساز را با گوش بشنوی و امروز از همان وقت هاست؛ وقتی کنار تارنواز شهیر همدان نشسته باشی؛ در سکوتی آمیخته با احترامی از عمق جان و از جنس همان سکوتی که حرفها برای گفتن دارد، مثل همین حالا.
همین حالا که استاد 'سیاوش دیهیمی' به خوش آمدم چنگ به ساز می برد و نوای تار فضای اتاق را وجد و شور می پاشد، چه حس زیبایی، حس نمناک باران روی لب های ترک خورده، می نوازد و می تراود ... مرحبا!
زنده باد اسطوره ادب و مهر و غزل؛ زنده باد!
در دایره دانسته هایم واژه ای بهتر از اینها نمی یابم، دست و پایم را گم کرده ام.
زیباست، تابش آفتاب نیم روزی که از لابه لای پرده اتاق بر رنگ بلوطی تار و سه تار استاد می درخشد؛ گلدان های کوچک شمعدانی که پشت پنجره های یخ زده شکوفه کرده اند و مهربان بانویی که به گرمی می پذیردم، اصلا هر چه در این خانه هست، زیباست.
دلواپس ظاهر استاد است، دستی بر سر و رویش می کشد، او همیشه یار سرانگشتان قلندر شهر بوده؛ 'نمی دانم نوایش، چه نوایی است که می شوراندم، مرا، تو را و همه دیگران را ...'
بختش سپید و سعید است از بودن با سیاوش.
مهربان بانو همیشه شکر گذار بوده و راضی از زندگی در کنار کسی که دلش زنده به عشق است.
استاد تارش را در آغوش می گیرد به مهر؛ اگر چه زاده بیستون است اما دست سرنوشت او را به دامنه الوند کشانده تا تاریخ زنده 50 ساله موسیقی همدان شود و امروز با مهربانی کتاب موسیقی را برایم ورق بزند، از روزگاری که نهال انجمن موسیقی را در دل همدان نشانده تا امروز که گلستان ساز و آواز همدان پربار شده و سرشار است از صداهای رنگانگ و نوازنده های توانمند.
'اساسنامه انجمن موسیقی را طی سالهای 62 تا 64 به همراه دوستم آقای حجاریان نقاش چیره دست و با حمایت آقای صوفی رئیس وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی همدان تدوین کرده و به تهران فرستادیم. این اساسنامه بسیار جامع بود به طوریکه هنرهای هفتگانه را پشتیبانی می کرد. اساسنامه به تصویب رسید و پایه ای برای تصمیم گیری و برنامه ریزی همه هنرهای کشور شد؛ بی آنکه نامی از تدوینگرانش برده شود و هرگز گلایه ای نکردم مبادا اجر و قرب خدمتم به فرهنگ و هنر این مرز و بوم کهن ضایع شود.' اینها را استاد می گوید.
به گفته خودش، ضرب آهنگ تنبک مرحوم 'حسن زرگری' و سنتور 'اعلایی'، سیاوش دیهیمی نخستین معلم تار و سه تار همدان را یاری می کند تا حق شاگردی را بر استادشان ادا کنند و رنج سفر از تهران به همدان را به جان می خرند تا موسیقی همدان پا بگیرد.
سالهاست که ریاست انجمن موسیقی همدان را به او می سپارند، بی هیچ چشم داشتی می پذیرد و پدرانه صدها نوازنده تربیت می کند.
استاد با هنرنمایی خود و نوای دلنشین سازش شادمان می شود، اما عمر شادی اش کوتاه می شود وقتی از حال و روز کنونی موسیقی جویا می شوم.
'شعر بی وزن، آهنگ ضعیف و خواننده کم سواد دلم را به درد آورده است. سه ظلع مثلث موسیقی که این روزها هیچ کدام با هم جور نیست، همین جور و ناجور بودن هاست که یک موسیقی را اوج و سقوط می دهد.'
'به اعتقاد من آهنگساز باید شاعر باشد، شاعر باید موسیقی بداند و خواننده باید هر دو را بشناسد شعر و موسیقی را؛ این بلد بودنهاست که یک آهنگ را قَدَر می کند. قدر نبودن ها را امروزه لابه لای اکوی میکروفن ها و بلندگوهای آنچنانی پنهان می کنند. دریغا که این ضعف ها با بالا بردن صدا پوشانده نمی شود.'
سیاوش زخمه بر سیم های تار فرود می آورد و از در و پیکر ویران موسیقی گلایه می کند؛ از جوانانی که وارد عرصه موسیقی می شوند بی آنکه گذشته موسیقی را بشناسند. از مدرک های کم کیفیتی که دست هنرآموزان داده می شود و از ساز ناکوک موسیقی می نالد.
مَخلص کلام اینکه موسیقی به شدت نیاز به پالایش دارد.
پدر موسیقی همدان دل پُری از حال ناخوش موسیقی دارد و با این درد دل کردن ها شاید اندکی سبک شود. 'موسیقی آب و نان ندارد و ورود به این عرصه عشق می خواهد' او معلم بازنشسته است و چرخ زندگی اش از این راه می چرخد و گرنه هنر هرگز نفع مالی نداشته فقط عشق بوده و بس.
موسیقی را به عنوان شغل به کسی پیشنهاد نداده به همان دلایلی که گفته بود.
'عاشق بودم و آموختم' این جمله را در پاسخ به علت گرایشش به موسیقی که از او می پرسم، می دهد. 'به کتابخانه می رفتم نت ها را از روی کتاب موسیقی می نوشتم بی آنکه ارزش نت ها را بدانم، خودم کشف می کردم و یاد می گرفتم. در یک کلام خودآموز بودم البته نوای تار پدر که از مطربها آموخته بود، آتش موسیقی را در من شعله ور کرد و هنوز 'مرغ سحر' و 'شب مهتاب' را به یاد آن روزها می نوازم'
و من همراه مهربان بانو و شکوفه های شمعدانی، گوش دل به نوای تار سیاوش، تار نواز شهیر شهرمان می سپارم در سور و سوگی بر احوال موسیقی همدان.
7527/2090
گزارش: زهرا زارعی** انتشاردهنده: سعید زارع کندجانی

نظر خود را ثبت کنید