فوتبالیستِ فقیر را عشق است!
- تاریخ انتشار : 1402/7/1 ساعت : 18:42 - 7 ماه قبل
- از گروه : اقتصادی
- زیرگروه : ارتباطات و فناوری اطلاعات
همۀ بزرگان فوتبال هم در دوران كودكی و نوجوانی فقير و بيچاره نبودهاند. ميشل پلاتينی و ليونل مسی و روبرتو باجو و ديويد بكام و بسياری ديگر، سطح زندگی خانوادهشان به لحاظ مالی، متوسط يا بالاتر از متوسط بوده است. پس چرا ما با كليشۀ "ستارۀ برآمده از فقر و نكبت" بيشتر خوشيم؟
عصر ایران؛ جمشید گیل - یکی از کلیشههای رایج جهان فوتبال، به ویژه در کشورهای جهان سوم، رسیدن جوانی فقیر و بدبخت به قلۀ شهرت و ثروت از طریق درخشش در بازی فوتبال است. البته این کلیشه واقعیت دارد. پله و مارادونا چنین مسیری را طی کرده بودند؛ بنابراین عجیب نیست که بخواهیم فوتبال را پل خوشبختی و ثروت و شهرت و هزارویک برخورداری اخلاقی و غیراخلاقی دیگر قلمداد کنیم.
اما همۀ بزرگان فوتبال هم در دوران کودکی و نوجوانی فقیر و بیچاره نبودهاند. میشل پلاتینی و لیونل مسی و روبرتو باجو و دیوید بکام و بسیاری دیگر، سطح زندگی خانوادهشان به لحاظ مالی، متوسط یا بالاتر از متوسط بوده است. پس چرا ما با کلیشۀ "ستارۀ برآمده از فقر و نکبت" بیشتر خوشیم؟ شاید چون چنین سیر و صعودی جذابیت دراماتیک بیشتری دارد. ویالی و لنتینی در فوتبال ایتالیا، جوانان مرفهی بودند اما جذابیت دراماتیکشان کمتر از گتوسو و ماتراتزی بود.
همچنین، اینکه بسیاری از ستارههای فوتبال برزیل در دهههای 1950 تا 1990، فرزندان فقر و محرومیت بودند، عامل مهم دیگری در علاقۀ ما به "ستارۀ سابقا فقیر" است. مثلا بارها دیدهایم در گفتوگوهای تلویزیونی با ستارههای فوتبال ایران، بر این نکته تاکید زیادی میشود که «تو چقدر سختی کشیدی و از کجا به اینجا رسیدهای!» وقتی به کسی میگوییم از کجا به اینجا رسیدهای، کاملا روشن است که داریم به او میگوییم از باتلاق نکبت به دریای ثروت و خوشبختی رسیدهای!
در اثر چنین رویکرد و روحیهای، چیزی به نام "فضیلت فقر" در فضای فوتبال ما ایجاد شده است؛ بدین معنا که یک بازیکن محبوب و موفق بهتر است یک دورۀ فقر و نداری هم در زندگیاش باشد تا کارنامۀ رشدش چنان باشد که باید.
البته چنین فرهنگی فقط در فوتبال ایران وجود ندارد. در کشتی و دیگر ورزشها هم چنین فرهنگی حاکم است ولی چون فوتبالیستها بیشتری پارو میکنند، این فرهنگ در فوتبال نمود بیشتری دارد.
همچنین باید گفت که در سایر کشورهای دنیا هم کم و بیش چنین وضعی حاکم است. گیرم نه به شدت ایران. ولی به هر حال وقتی یک ستاره از دوران فقر و بدبختی خودش حرف میزند، در واقع پادزهری برای حسادت مردم ارائه میکند. یعنی به مردم، بویژه به طرفدارانش، میگوید فقط امروز من را نبینید بلکه من قبلا وضعم از شما هم بدتر بود! پس به من حسادت نکنید بلکه تحسنیم کنید که از آنجا به اینجا رسیدهام و البته من را الگوی خودتان قرار دهید تا شما هم بتوانید از جایی که هستید، چندین و چند پله بالاتر بروید.
در هر صورت "فضیلت فقر" نیاز به رونمایی دارد. یعنی اگر یک بازیکن مشهور و محبوب قبلا فقیر و بدبخت بوده، حتما باید او را خفت بدهیم و از فقرش در برابر دهها میلیون بینندۀ تلویزیونی بگوییم و او را تشویق کنیم که خودش هم از مصائب دوران بیپولیاش داد سخن سر دهد.
در ایران شاید برنامۀ "ماهعسل" احسان علیخانی در تقویت چنین گرایشی در برنامههای تلویزیونی موثر بوده باشد؛ وگرنه در دهۀ 60 کمتر گزارشگری کاری به کار سابقۀ فقر و بدبختی بازیکنان فوتبال داشت.
در دهۀ 60 شاهرخ و شاهین بیانی بازیکنان مرفهی بودند ولی مجتبی محرمی و مرتضی کرمانیمقام، بچۀ جنوب شهر بودند و برخاسته از خاکستر فقر؛ اما کسی دائما به ما یادآوری نمیکرد که مجتبی و مرتضی بچهپولدار نبودهاند.
اینکه مایل و راغب باشیم دیگران دربارۀ سابقه تنگدستیشان حرف بزنند و از شنیدن شرح فقرشان لذت ببریم، آیا اخلاقی است؟ مگر حافظ نگفته است با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام؟ و مگر از قدیم فضیلت در این نبود که صورتمان را با سیلی سرخ کنیم؟
این رویکرد و روحیه، چند سال قبل در برنامۀ "فصل داغ فوتبال" به اوج خودش رسید؛ زمانی که جواد خیابانی از علیرضا بیرانوند پرسید آیا هنوز به فکر فقرا هستی؟ بیرانوند هم بر اساس "منطق موقعیت" تلاش کرد یکی دو قطره اشک بریزد تا بگوید دیروزش را فراموش نکرده و دردکشیده و سینهسوخته است؛ گریهای که اگر مستحق جایزۀ تمشک طلایی نبود، دست کم چندان باورپذیر هم به نظر نمیرسید!
علیرضا بیرانوند در آغاز جوانی
خلاصه اینکه، فقر فضیلت نیست؛ در گفتوگوهای تلویزیونی و اینترنتی با ستارههای فوتبال و سایر ورزشها، این قدر بر طبل نداریِ ستارههای ورزش در دوران نوجوانی نکوبید و از مصائب زندگی شخصیشان در ایام ماضی، پردهبرداری نکنید.
فقرزدایی از زندگی مردم، راه حلهای علمی روشن دارد. علم اقتصاد و دانش سیاسی، اگر واقعا مبنای کار مملکتداری باشند، فقر در زندگی مردم کاهش مییابد و چه بسا روزی هم از بین برود. برای اینکه حس طغیان فقرا غلیان نکند، لازم نیست صفحات فقیرانۀ کتاب زندگی ستارههای فوتبال را آن هم در گفتوگو با خودشان ورق بزنیم. لازم است اصلاحاتی در سیاست و اقتصاد کشور صورت گیرد.
اگر هم معتقدیم فوتبال دولتی موجب شده که فوتبالیستهای ایران به شکل ناعادلانهای ثروتمند شوند، بهتر است فوتبال را غیردولتی کرد؛ وگرنه مرور ایام فلاکت مالی این ستارهها، موجب نمیشود که مردم عادی وضع مالی فعلی آنها را محصول "عدالت اجتماعی" بدانند.