به دنبال رد پای حافظ در محله‌های قدیمی فرانکفورت/ وقتی که تیر آرش تا وین می‌رود

  • تاریخ انتشار : 1396/8/29 ساعت : 13:48 - 6 سال قبل
  • از گروه : استان ها
  • زیرگروه : البرز
پیشتر در گزارش‌هایی تحت عناوین «گفت و گو با جهانگردی که چهاربار کره زمین را دور زده/ایرانی‌ها خاص و سوئیسی‌ها فرازمینی‌ هستند» و «از پرسپولیس تا نیوکمپ/فوتبال زبان مشترک مردم جهان» به معرفی مهدی عبدی، جهانگردی از کرج و کارهایی که وی در گوشه و کنار جهان و در حین سفر به شهرهای مختلف انجام می‌دهد، پرداختیم.

به گزارش ایسنا، این بار و در سومین گزارش از جهانگردی که تاکنون به 22 کشور جهان سفر کرده به موضوعی تحت عنوان «گردشگری ادبی» می‌پردازیم، موضوعی که طرفداران خاص خود را دارد و با توجه به غنای ادبی کشور ایران از دیرباز تاکنون، شاید طرفداران آن کم هم نباشند.
عبدی این بار از آغازی شاهنامه‌ای می‌گوید تا به یکی از علاقه‌مندان حافظ، یعنی گوته از ارکان ادبیات اروپا می‌رسد؛ او در این راه از ادیبان ایرانی خفته در فرنگ هم غافل نمی‌شود، به قبرستان‌های میلان در ایتالیا، پرلاشیز در پاریس و وین در اتریش سر می‌زند و البته در این مسیر از پارکی که در رمان بینوایان ویکتور هوگو، کوزت با ماریوس آشنا می‌شود و همچنین کلیسایی که داستان گوژپشت نتردام در آن رخ می‌دهد هم دیدن می‌کند.


فردوسی، سعدی، حافظ، گوته، شاملو، نیما، اخوان، گلشیری، غلامحسین ساعدی، صادق هدایت، سیاوش کسرایی، بالزاک و ویکتور هوگو از مشاهیری هستند که تاکنون به نوعی در گردشگری ادبی عبدی جای گرفته‌اند؛ وی از کتابخانه‌های ملی فرانسه و اتریش هم غافل نشده، این گفت و گو شرحی است از آغاز این مسیر تا کنون.
البته در کنار این مسیر اجرای مراسم کتاب خوانی در شهرهای مختلف کشور هم ادامه دارد که به آن اشاره شده است.
ابتدا در مورد گردشگری ادبی صحبت کنید
«گردشگری ادبی» یا «Literary Tourism»  یکی از شاخه‌های گردشگری فرهنگی محسوب می‌شود.  انگیزه اصلی گردشگران در این نوع ازگردشگری، دیدار از مکان‌ها و آثاری است که با زندگی و کار شاعران، ادیبان، نویسندگان و  یا هنرمندان پیوند دارد. البته گردشگری ادبی فقط به همین موضوع ختم نمی‌شود چون حتی اماکن معروفی که در آثار ادبی مشهور نام‌شان آمده است نیز می‌تواند یکی از جاذبه‌های  مناسب برای هر گردشگری محسوب شود. معمولا تصور مردم از گردشگری نوعی خوشگذرانی است اما برخلاف این تصور، گردشگری ادبی در کنار تفریح بر دانش و اطلاعات گردشگر نیز اضافه می‌کند یعنی ترکیبی از تفریح و آموزش.
گردشگری ادبی به چه پیش زمینه‌هایی نیاز دارد؟
 معمولا گردشگران ادبی کسانی هستند که خود از خوانندگان و علاقه‌مندان به آثار شاعران و نویسندگان بزرگ و مشهور بوده‌اند و بر همین اساس این علاقه به جایی می‌رسد که فرد برای دیدار از محل زندگی و یا نام محل‌هایی که در نوشته‌های ادبی آمده سفر می‌کند، گردشگران در این سفرها از نزدیک با مکان‌هایی که الهام‌بخش نویسندگان و شعرای مورد علاقه خود بوده‌ ارتباط نزدیکی برقرار می‌کنند.
پیش زمینه شما برای اینکه به یک گردشگر ادبی تبدیل شوید چه بود؟
در زمان کودکی به کتابخوانی علاقه داشتم ولی نه داستان‌های ادبی، فکر میکنم علاقه به داستان‌های ادبی در اواخر دوره راهنمایی و اوایل دوران دبیرستان در من شکوفا شد، جایی که در کتاب ادبیات در مورد تاریخ ادبیات ایران ‌خواندم در ادامه گلستان سعدی و پندهایش نیز بر روی من تاثیر گذاشت  و بعد از آن رمان‌ها و نمایش نامه‌های معروف نیز تاثرگذار بود. هرچند من رمان‌ها و نمایش نامه‌های معروف را نخواندم ولی به جرات می‌توانم بگویم تمام آنها را  به صورت فیلم دیدم .
به این ترتیب بود که به زندگی نویسندگان و شاعران بزرگ ایران و دنیا علاقه مند شدم و وقتی سفرهایم شکل جدی به خودش گرفت و یکی از هدف هام دیدن خانه‌های شخصی‌، موزه‌ها و مقبره‌های  بزرگان ادبیات شد.

از اولین تجربه‌های خود در گردشگری ادبی تا به امروز چطور گذشت؟
در آغاز از ادبیات کلاسیک شروع کردم ، اولین بازدید من مربوط به مقبره فردوسی در توس بود. از آرامستان‌های معروف و مقبره شاعران معروف که دیدن می‌کردم، پیوندهایی به بیرون از ایران یافتم، وقتی در شیراز به آرامگاه سعدی رفتم و بعد حافظ و در موردشان بیشتر مطالعه کردم، متوجه شدم  گوته که از ارکان اصلی ادبیات در اروپا است‌(گوته آلمانی، شکسپیر انگلیسی، هومر یونانی، و دانته ایتالیایی  چهار رکن ادبیات اروپا هستند) شیفته حافظ می‌شود و در کتاب دیوان غربی  و شرقی همیشه از حافظ یاد می‌کند.
به همین دلیل به فرانکفورت رفتم تا از نزدیک با گوته آشنا شوم با شهری که گوته در آن بزرگ شده بود و اینکه  چه ویژگی فرهنگی گوته را به سمت حافظ جذب کرده بود.
گوته در چه محیطی رشد یافته بود؟
خانه‌ای تقریبا بزرگ که در سال ۱۷۹۵ ساخته شده بود در یک محله قدیمی و خیابانی سنگ فرش به نام «گروبر هیرشگرابن»، در اولین نگاه  پنجره‌ای کوچک در طبقه دوم توجهم را جلب کرد که گفته می‌شود مادر گوته از آنجا  بازی فرزندش را تماشا می‌کرده‌، خانه از جنس ناب ادبیات بود با وسایل خاص گذشته‌، در حال حاضر به موزه تبدیل شده بود، نشانه‌های زیادی از زبان فارسی آنجا بود و صد البته کتاب‌های فارسی‌، گفته می‌شود ‌گوته در وایمار به تحصیل زبان‌های فارسی و عربی پرداخته و شیفته اشعار حافظ شده که این امر باعث آشنایی  گوته با حافظ و انتشار کتاب شعری ‌به نام دیوان غربی – شرقی  در سال ۱۸۱۹ می‌شود؛ این کتاب که گفتارهای آن از حافظ و فرهنگ ایرانی الهام گرفته‌ و حتی لغات فارسی در آن به کار گرفته شده  است.
بعد از خانه نوبت به تندیس گوته در فرانکفورت رسید که قبلا مشابه آن را در شهر وین در اتریش هم دیده بودم‌. بعد نوبت مقایسه شنیده با آنچه دیده‌ام شد و یک حس خوب و ناب که به ایرانی بودن خود با داشتن این ادبیات غنی افتخار کنم‌.
بعد از گوته، گردشگری ادبی را چگونه دنبال کردید؟
بعد از گوته نوبت به نویسنده‌ها و شاعران معاصر شد در ایران از مقبره شاملو – نیما – گلشیری و اخوان ثالث و خیلی‌های دیگر دیدن کرده بودم و حال نوبت نویسنده‌ها و شاعرانی بود که در کشورهای دیگه به خاک سپرده شده بودند. صادق هدایت به همراه غلامحسین ساعدی در پرلاشز در پاریس‌، سیاوش کسرایی در قبرستان مرکزی وین‌، برای یافتن آرامگاه  هدایت مشکلی نداشتم دربان قبرستان به خوبی قطعه را می‌شناخت و این یعنی خیلی‌ها قبل از من آنجا بودند و چند متر آن طرف تر آرامگاه غلامحسین ساعدی ولی در مورد سیاوش کسرایی سراینده آرش کمانگیر اوضاع به این راحتی نبود.


درست یادم نیست اولین بار کی داستان آرش کمانگیر را شنیدم ولی این را می‌دانم هر بار که این داستان را می‌شنوم، برایم تازگی دارد و حس وطن‌پرستی‌ام را چند برابر می‌کند. وقتی در کاخ سعد آباد تهران تندیس آرش کمانگیر را دیدم، بی‌اختیار یاد سیاوش کسرایی افتادم و شعر آرش کمانگیر و حالا در قبرستان مرکزی وین در جستجوی آرامگاه کسرایی گویی این بار تیر آرش از تهران مرا به سمت وین برده بود.
 کسرایی در میان بزرگان موسیقی کلاسیک جهان بود (باخ – بتهون- موتزارت- شوپن‌) ولی به دلیل شناخته شده تر بودن هنرمندان قبرستان مرکزی وین‌، غریب بود و به سختی می‌شد آرامگاه  را پیدا کرد، دقایق زیادی گشتم تا بالاخره آرامگاه ‌را پیدا کردم‌.
در گوشه‌ای کنار مقبره نشستم‌، دوستی از اتریش در کنارم بود و می‌خواست بداند کسرایی کیست من فقط داستان آرش را برایش ترجمه کردم و گفتم‌ تاثیر داستان را در چهره‌اش کاملا می‌شد دید، در سکوت قبرستان فقط صدای من بود که با اشتیاق تمام داستان را نقل می‌کردم و می‌دانم حتی هنرمندان آرمیده در گورستان هم از شنیدن داستان آرش لذت می‌بردند.
در ادامه گردشگری ادبی به سراغ کدام یک از مشاهیر رفتید؟
در لوکزامبورگ به خانه ویکتور هوگو در شهر ویاندن رفتم، جایی که هوگو چند سالی آنجا زندگی کرده بود. شاید مردم عادی نام ویکتور هوگو برایشان آشنا نباشد ولی کمتر کسی در دنیاست که داستان کتاب بینوایان یا گوژپشت نتردام را نداند.
البته قبل از آن از خانه ویکتور هوگو در پاریس و دو محلی که داستان‌های بزرگ هوگو آنجا اتفاق می‌افتد، یعنی باغ لوکزامبورگ ‌پارک معروفی که در رمان بینوایان‌، کوزت با ماریوس آشنا می‌شود و کلیسای نتردام که داستان گوژپشت نتردام در آن اتفاق می‌افتد، دیدن کردم و اینگونه از نزدیک با میراث ویکتور هوگو آشنا شدم.


غیر از آشنایی نزدیک با مکان‌های مرتبط با مشاهیر، در حوزه گردشگری ادبی چه کارهای دیگری انجام داده‌اید؟
در فصل تابستان حرکتی در ادبیات ایران شکل گرفت که تازگی داشت ، معمولا برای چاپ کتاب جدید از سوی ناشر مراسمی به عنوان رونمایی گرفته می‌شد ولی نشر چشمه در یک حرکت جدید و برای ترویج کتاب خوانی ، تصمیم به اجرای مراسم کتاب خوانی در شهرهای مختلف کرد.
اولین گام در نشرچشمه در تهران بود و بعد اصفهان ( در عصار خانه شاهی که پس از این مراسم این کار به شکل جدی تری در اصفهان ادامه پیدا کرد)، بعد شیراز ( پیرسوک) و بابل (نشرچشمه).
داستان از تهران شروع شد، کتاب خوانی استاد حسینی زاد و خدایی به دلیل انتشار کتاب‌های بیست زخم کاری و نزدیک داستان . من هم به عنوان عکاس در این سفرها حضور داشتم وبا هم  بیش از 2 هزار کیلومتر سفر داشتیم‌، آنها کتاب خواندند و من عکس گرفتم و این حرکت در آینده نیز ادامه خواهد داشت  تا در شهرهای دیگر ایران مردم علاقه مند به کتابخوانی بهانه‌ای برای دور هم بودن داشته باشند و دیگران برای کتاب خوانی ترغیب شوند.
گزارش از: وحید صالحی- خبرنگار ایسنا، منطقه البرز

انتهای پیام


نظر خود را ثبت کنید